مدح و ورود حضرت معصومه سلام الله علیها به قم
خدا پوشانده بر آن قد و بالا رخت ایمان را پدر خوانده ست در او آیه آیه شرح قرآن را چه لطفی سایه اش افتاده یارب برسر این شهر که غم لبریز شادی میکند حال پریشان را ندارم غیر باران محبّت پیشکش چیزی خداوندا مگیر از من چراغ چشم گریان را به صحنش عقل من از کوچۀ زنجیر برگشته گواه آورده در درگاه او چاک گریبان را به جا مانده ست شعله جای دل در سینه از شوقش فـرسـتادم به جای نامه، مد آهِ سوزان را به جایی که قدم بگذارد آن بانوی پاکی ها کرم در لحظه خالی میکند از شرم میدان را هزاران بار حل کردند زائرهای گریانش در این آیینه کاری روضۀ شاه خراسان را |